يكشنبه 04 آذر 1403    2024/11/24

يكشنبه 15 مرداد 1402 ، 56 : 12

کد خبر :

سرود آشنای کربلا در نایروبی

خیمه عزای سیدالشهدا(ع) در جای جای جهان تبدیل به مامنی برای آشنایی عاشقان و پیروان راه اهل بیت(ع) شده است. کنیا از جمله کشورهای آفریقایی است که هر سال در ایام محرم شاهد عزاداری مسلمانان در سوگ نوه حضرت رسول(ص) است. با این حال سنت عزاداری در کنیا هم وابسته به فضای سیاسی، اجتماعی و مذهبی این کشور است که از جهاتی می‌تواند برای مخاطب ایرانی باشد.

سال گذشته ایام محرم، در کنیا بودم. کنیا کشوری در شرق آفریقا و همسایه اقیانوس هند است. طبق آمار ویکی‌پدیا بیش از ۶۰ درصد ساکنانش مسیحی و اقلیتی کمتر از ده درصد مسلمانند. مسلمانان معتقدند که آمار مسلمانان بیش از ۳۰ درصد است و این ادعا با آنچه از خانم‌های محجبه و مردان دشداشه پوش و عرقچین بر سرمی‎بینی، بیشتر سازگار است. بیش از هزار سال است که اسلام به این سرزمین وارد شده است. فرهنگ اسلامی با فرهنگ اعراب و بلوچ‎ها، شیرازی‌ها و هندی‎های مسلمان آمیخته شده است. اکثر مسلمانان، اهل سنت شافعی و صوفی مسلک هستند.

روز اول محرم به مالیندی، شهری کوچک در ساحل غربی اقیانوس هند رسیدم. به در و دیوار برخی از ساختمان‎ها، پارچه‌ نوشته‌های «یا حسین» دیده می‌شد. هنگام شب در فضای بیرونی یکی از مساجد، مردم روی زمین نشسته بودند و سخنران مطالبی را میخواند و شنوندگان در جاهایی همراهی می‌کردند. پرس و جو که کردم، عزاداری اول محرم نبود، بلکه طلب برکت برای شروع سال قمری بود. بیشتر که آشنا شدم، متوجه شدم این دهه برای اهل سنت از آن جهت جایگاه ویژه‌ای دارد که وقایع مهم تاریخی، مانند عبور موسی(ع) از نیل یا نجات ابراهیم(ع) از آتش و ... در این بازه اتفاق افتاده است.

سرود آشنای کربلا در نایروبی

روز سوم محرم بود که به لامو، جزیره‌ای در انتهای اقیانوس هند رفتیم. شب به مسجد شیعیان با نام امیرالمومنین(ع) در نزدیکی ساحل رفتیم. این مسجد توسط گروهی از شیعیان کویت ساخته شده است. در کنار مسجد، دو کلاس درس کوچک است که بچه‌ها در آنجا قرآن و احکام می‏خوانند. یکی برای دخترها، دیگری پسرها. نماز مغرب را همراه دختران خواندم. بعضی‌شان با دستان بسته (به سبک اهل ‎سنت) نماز می‏خواندند.

بعد از نماز، بچه ‏ها با اشتیاق خاصی سربندهای «انصار الحسین» را که هدیه‎ مسجد بود، به سر بستند. در کنار دو تا از دخترکان نشستم. گفتم: «جینا لاکو نینانی؟ (یعنی اسمت چیه؟)». اما ظاهرا لهجه ‎ام افتضاح است! دوبار و سه‎ بار تکرار کردم تا فهمیدند. یکی‌شان گفت: «فاطمه» و آن یکی «عایشه». از کلاس درس به داخل مسجد امیرالمومنین(ع) رفتیم. بیشتر عزاداران، کودکان کلاس‎های مسجد بودند. مداح جوانی، روضه‏ حضرت عباس(ع) می‎خواند و کودکان همخوانی می‏کردند و نشسته، سینه می‎زدند. در کنار عایشه و فاطمه، عزاداران حسین(ع) و عباس(ع)، شب سوم محرم را گذراندیم.

از مسجد که به سمت خانه می‌رفتیم، در مسجدی دیگر، مراسم اهل‌سنت برپا بود. مراسم شادی (البته خیلی آرام و بدون دست و مولودی خوانی) که بزرگداشت دهه اول محرم بود. دو گروه از مسلمانان در چند قدمی یکدیگر برای تقرب به حضرت حق، گروهی عزاداری میکردند و گروهی شادی(!)

سرود آشنای کربلا در نایروبی

شب بعد، به یک مسجد و حسینیه دیگر (که نامش را فراموش کردم) رفتیم. مسجد نسبتا بزرگ بود. در قسمت خانم ‎ها، شاید یک چهارم ظرفیت مسجد پر شده بود و قسمت آقایان، جمعیت خیلی کمتر بود. مسجدی نسبتا خالی با دو سه ردیف نمازگزار و عزادار که نزدیک منبر نشسته بودند. البته این به معنی ضعف مسجد یا عدم دینداری مردم نیست. مسئله این است که جمعت شیعیان لامو کم است و مساجدی که با پول شیعیان غیربومی در این شهر ساخته می‎شود با تعداد کم جمعیت شیعه لامو همخوانی ندارد.

راستش را بخواهید، یک‎جور تقابل مذهبی در شهر از سوی شیعیان دیده می‎شود. سعودی، از سال‎ها قبل مسجد و بیمارستان ساخته؛ و حالا سعی می‎شود با پول شیعیان هند و کویت، «هویت شیعی» آن هم با مسجد و مدرسه و بویژه با «مناسک» تثبیت شود. این تقابل که شاید بیش از دو دهه است شروع شده، هنوز در سطح عامه‎ مردم وارد نشده. مردم نگاهشان به عزاداری، بازی هویتی نیست.

چفت و بست‎ه ای فرهنگی و مذهبی شیعیان با اهل‌سنت آنقدر محکم است که فکر تقابل مذهبی یا تعریف هویت‎ های جدید به ذهنشان خطور نکند. در ابتدای مراسم، شیخ شیعه جوانی با نام محمدعثمان سخنرانی کرد. پیراهن بلند مشکی پوشیده بود که رویش با نخ قرمز، «یاحسین» نوشته شده بود. تعداد دیگری از عزاداران نیز، چنین لباس‎هایی به تن دارند. این پیراهن‌ها هم از همان پدیده‌های هویتی است که گفتم.

بعد از سخنرانی کوتاه، مردان حلقه‎ زدند؛ مداح شعر می‎خواند و آنها سینه می‎زدند و هم‎زمان با سرعتی کم می‎چرخیدند؛ شبیه سینه‌زنی جنوبی‌های ایران. در بین مداحی‏ها، نوای آشنایی به گوشم رسید. شعری با ریتم «ای مجاهد شهید مطهر...» خوانده شد. عزاداران بویژه خانم‎ها خیلی در قید لباس مشکی نیستند. نه خیلی محکم سینه‎ می‎زنند و نه خیلی اشک می‌ریزند و نه آنچنان روضه‎ می‎خوانند. عزاداری‎ها مثل روحیه‎ مردم آرام است و رقیق.

سُکَینه (دختری جوان و اهل‌سنت) مرا در مراسم همراهی می‎کند. یا داخل مسجد می‌نشیند، یا خارج مسجد منتظر می‎ماند که باهم برگردیم. یکبار که به عادت، سَکینه صدایش کردم، گفت: «چرا میگی سَکینه؟ من سُکینه ام». بعد ادامه داد: «این اسم در ایران زیاد استفاده میشه؟» گفتم: «قبلا بیشتر بود. الان کم شده. اسم دختر امام حسینه». گفت: «زندگی‎نامه‎ سکینه رو می‎دونی؟» توضیح داد: «در کتاب‎های ما (اهل‌سنت) درباره‎ سکینه و بطور کلی واقعه‎ کربلا، چیز زیادی نیومده؛ اگه سایتی می‎شناسی که بتونم درباره‎ ش بخونم، معرفی کن». همانجا در گوگل جستجو کردم، نه به فارسی و نه انگلیسی و عربی، مطالب درخوری پیدا نکردم. به اندازه‎ چند جمله برایش از سکینه گفتم. خندید و گفت: «چه اسم قشنگی دارم».

سرود آشنای کربلا در نایروبی

چند روزی را در لامو بودم و شب تاسوعا به نایروبی (پایتخت کنیا) رفتم. نزدیک انتخابات است و تدابیر امنیتی شدیدتر شده. در راه پلیس چندبار جلوی اتوبوس را گرفت و مدارکمان را چک کرد. برای من که خارجی محسوب می‌شدم، کنترل مدارک بیشتر از دیگر مسافرین طول کشید. برخورد پلیس و نیروهای امنیتی بسیار مودبانه است، هربار که از ماشین پیاده شدم که مدارکم بازرسی شود، با احترام و عذرخواهی بخاطر اتلاف وقت، به ماشین برم گرداندند.

برای شیعیان (که تعدادشان نسبت به جمعیت کل کنیا و حتی جمعیت مسلمانان بسیار کم است)، انتخابات بد زمانی ست. فردای عاشورا! و این یعنی احتمال لغو مراسم تاسوعا و عاشورا. حوزه‎ علمیه حضرت قائم(عج) چند سالی است در «نایروبی» و «ناکورو»، سعی در توسعه‌ فرهنگ تشیع با برگزاری مناسک مذهبی و کلاس‎های دینی دارد.

این حوزه به همت حجت الاسلام «شیخ سلیم نگانگا مویگا» تاسیس شده است. او و پسرانش در ایران و در جامعه المصطفی تحصیل کرده ‎اند. پسرانش، «محمد» و «علی» را از قبل و در ایران می‌شناختم. فارسی را بدون اشکال صحبت می‎کنند. در انجام کارهای فرهنگی و رسانه‌ای، زبردست هستند و سعی دارند پلی فرهنگی بین شیعیان کنیا و ایران ایجاد کنند. چند سالی است که به همت آنان، مراسم تاسوعا و عاشورا، در مسجد «پاکرود» (Pakrood) در نایروبی با شکوه خاصی برگزار می‌شود.

امسال برای انجام مراسم (راه‌اندازی دسته عزاداری) در روز تاسوعا، که روز یکشنبه و تعطیل رسمی است، مجوز صادر شد و عاشورا مراسمی برگزار نمی‌شود. صبح روز تاسوعا به مسجد پاکرود رفتم. مسجد اتاق نسبتا بزرگی است که قسمت خانم‏ها و آقایون با یک پارتیشن جدا شده. آقایان سمت چپ آن و خانم‎ها در سمت راست. مراسم در جلوی مسجد برگزار می‌شود بطوری که فاصله‎اش از هر دو قسمت یکی است. بسیاری از عزادارن، بویژه خانم‎ها لباس مشکی و سربندهای سرخ و پرچم‎های کوچک داشتند.

مراسم با یک سخنرانی کوتاه شروع شد. بعد از آن، مداحی توسط جوانی لاغراندام با عبای بلند و عرقچین به سر، انجام شد. مردها به جلوی مسجد رفتند و شروع به سینه‎زنی کردند. بعد از دقایقی مداح خاموش شد و انگار که از قبل هماهنگ شده باشد، یک نفر از قسمت خانم‎ه ا شروع به مداحی کرد و خانم‏ها و آقایان با ریتم مداحی سینه‎ زنی می‏کردند. در بین مداحی ‎ها، که بعضا به سبک‎ های ایرانی است، این چند بیت را خانم مداح و عزاداران به فارسی خواندند: «الله اکبر این همه جلال؛ الله اکبر این همه شکوه/ الله اکبر در راه علی؛ فاطمه ایستاده مثل یک کوه/ صل الله علیک یا فاطمه».

بعد از مراسم در داخل مسجد، عزاداران به بیرون مسجد آمده و دسته‎ سینه ‎زنی راه انداختند. دستهی عزاداری، توجه مردم را جلب می‎کرد. بعضی گمان می‎کردند که کارناوال انتخاباتی است؛ بعضی دیگر از شیخ محمد و شیخ علی که با عبا و عمامه هدایت دسته را بر عهده داشتند، می‎پرسیدند: «چه خبر شده؟». جوابی را که شیخ علی به یکی از بینندگان، به زبان انگلیسی گفت، این بود: «امروز روزیه که رهبر ما، پسر پیامبر کشته شده. و ما هر سال در این روز، عزاداری می‎کنیم».

- کی کشته شده؟ کجا؟ کدوم شهر؟

- حدود ۱۴۰۰ سال پیش؛ در عراق

و انگار هزار علامت سوال یا علامت تعجب در ذهن آن عابر برجا گذاشت و رفت.


يكشنبه 15 مرداد 1402 ، 56 : 12

کد خبر :

بازدید : 119
• بزرگنمایی متن خبر


سرخط اخبار فرهنگی

پربازدیدترین ها